مهردخت شهریاری: نگارش رخدادهای روزگار «هرمز دوم» و «بهرام چوبین» به گفتهی «آرتور کریستن سن» و «عبدالعظیم رضایی» و… که آورده میشود با آنچه که فردوسی در شاهنامه آورده، اختلافهایی دارد، که به آن پرداخته میشود.
درآغاز رُخداد «بهرام چوبینه» به گفتهی «فردوسی» بزرگ:
پس از «خسرو انوشیروان»، با اینکه بزرگان و موبدانی چون موبد موبدان «برزمهر»، «بهرام آذرمهان» و… با روی کار آمدن «هرمز دوم» که مادرش دختر خاقان بود، مخالف بودند، او بر تخت مینشیند.
«هرمز دوم» در آغاز فرمانروایی خود، بیدلیل بزرگان و موبدان بسیاری را آزار میدهد و میکشد. از جمله «ایزدگشسب»، «بزرمهر»، «ماه آذر» و «زردهشت گداز» که وزیران دانای پدرش بودند.
نماند آن زمان بر درش بخردی / همان رهنمایی دهم موبدی
منبع:تارنمای فرهنگی زرتشتیان ایراناز سویی دیگر قانونهایی به سود دهقانان و مردم مینویسد که این دستورها را بدون هیچ چشمپوشی برای بزرگان هم اجرا میکند و این باعث میشود که دیگر بزرگان از او خشنود نباشند. از اینرو نابسامانی به همراه میآورد و به کشورهای همسایه اجازه میدهد که به ایران حمله کنند، چنانکه لشکر خاقان(ساوه شاه) از یک سو حمله میکند:
اگر لشکر ساوه گیری شمار / برو چهارصد بار شمر هزار
ز پیلان جنگی هزار و دویست / تو گفتی مگر بر زمین راه نیست
ز دشت هری تا لب مرز رود / سپه بود آکنده چون تار و پود
و از سویی دیگر لشکر روم به ایران لشکر میکشد:
و از آن سوی قیصر بیامد ز روم / ز لشکر بزیر اندر آورده بوم
سپه بود از رومیان صد هزار / سواران جنگآور و نامدار
همچنین تازیان هم از سویی دیگر سربرافراشتند:
ز دشت سواران نیزه گذار / سپاهی بیامد فزون از شمار
چو عباس و چون عمرشان پیشرو / سواران و گردنفرازان نو
و شورشهای داخلی در «ارمنیه» و «اردبیل» سرمیگیرد:
ز شهری که بگرفت نوشیروان / سپاهی بیامد فزون از شمار
جهاندیدهای گرد در پیش بود / ابا گنج و با لشکر خویش بود
از ارمنیه تا در اردبیل / سپاهی پراکنده شد خیل خیل
در این زمان است که هرمزد بهشدت از کار خود پشیمان میشود:
پشیمان شد از کشتن موبدان / ز درگاه کم گشتن بخردان
چنانکه میبینیم فردوسی، به گستردگی، از رویدادهای روزگار هرمز گزارش میدهد و حتا نام بزرگان و دیگران را هم میدهد. گفتنی است از تاریخنگاران معاصر بسیار کوتاه از رخدادهای بالا، یاد میکنند.
هرچه هست هرمزد با دریافت اینهمه اخبار بد، بزرگان سراسر کشور را فرامیخواند و با آنان به همپرسگی مینشیند و پند کهتران را بهکار میبندد، با یکصد هزار سربازی که میتواند فراهم کند، شورش داخلی را سرکوب میکند و با رومیان سازش میکند. همچنین، با سپهداری «خراد»، شورش «ارمنیه» و «خزر» را سرکوب کرده و «تازیان» نیز پا به فرار میگذارند. گزارش را از زبان فردوسی میخوانیم:
فرستادهای جست گرد و دبیر / خردمند و دانا و هم یادگیر
به قیصر فرستاد کز روم شد / نخواهم تو را باد از آن بوم بهر
تو هم پای در فرار ایران منه / چو خواهی که مه باشی و روزبه
فرستاده چون نزد قیصر رسید / بگفت آنچه از شاه ایران شنید
ز ره بازگشت آن زمان شاه روم / نیازرد خاک اندر آن مرز و بوم
چو قیصر برفت آن زمان شهریار / گرفت از خزر نیز در پیش کار
سپاهی از ایرانیان برگزید / که از گردشان روز شد ناپدید
فرستادشان سوی مرز خزر / که آتش زنند اندر آن بوم و بر
سپهدارشان پیش خراد بود / که با فر و اورنگ و با داد بود
چو آمد به ارمنیه در سپاه / سپاه خزر برگرفتند راه
از ایشان فراوان بکشتند نیز / گرفتند از مرز بسیار چیز
عرب چون شنیدند بسته شدند / برفتند از آنجایگه کامدند
برای شکست دادن خاقان: هرمزد میداند که با این سپاه نمیتواند بر خاقان چین چیره شود، پس با همپرسگی و راهنمایی «مهران»، که بسیار پیر و دانا است، «بهرام چوبینه»، مرزبان را به هرمزد پیشنهاد میکند.
ز بهرام چوبینه پور گشسب / سواری سرافراز و پیچیده است
که دادی بدو بردع و اردبیل / یکی مرزبان گشت با کوس و خیل
هرمزد بیدرنگ، بهرام را فرامیخواند و با او همپرسه میشود که آیا با «ساوه شاه» خاقان آشتی کنند و یا به جنگ بپردازند. زیرا سپاه «ساوه شاه» بسیار نیرومند است که بهرام آشتی را کوچککردن ایران میداند و جنگ را میپذیرد و قول پیروزی میدهد. هرمزد او را سپهدار میکند و اختیار به او میدهد. او نیز با دوازده هزار سپاه دستچین به جنگ خاقان میرود.
نوشتند نامه ده و دو هزار / ز ره دار و بر گستوان و سوار
چهلسالگان را نوشتند نام / درم بر کم و بیش از آن بد حرام
سپهدار چوبینه بهرام بود / که در جنگ جستن ورا نام بود
پس از پیروزی «بهرام چوبین» بر «ساوه شاه»، هرمزد از دریافت خبر این پیروزی ناباورانه شادیها میکند و از او و سپاهش نیز قدردانی بهعملمیآورد. پسر «ساوه شاه» به نام «پرموده» در دژ پایداری کرده، بهرام به او پیشنهاد درخواست زینهار میدهد و «پرموده» نیز میپذیرد. بهرام گردن نهادن(:تسلیمشدن) «پرموده» را به آگاهی هرمز میرساند و او نیز زینهارنامهای برای «پرموده» میفرستد. «پرموده» پس از دریافت زینهارنامه، بدون توجه به بهرام از دژ بیرون میآید که باعث خشم بهرام میشود.
همیرفت با لشکر از دژ به راه / نکرد ایچ بهرام یل را نگاه
چو آن دید بهرام ننگ آمدش / وگر چند شاهی به چنگ آمدش
فرستاد و او را پیاده ز راه / بیاورد پویان به پیش سپاه
به تیزیش یک تازیانه نبرد / بدانسان که از ناسزایان سزد
ببستند هم در زمان پای او / یکی تنگ خرگاه شد جای او
البته «پرموده» همهی گنج دژ را به بهرام میدهد.
همه خواسته هرچه بد در حصار / به بهرام بسپرد و برساخت کار
بهرام به غیر از توهین به «پرموده» کار ناشایست دیگری میکند و آن اینکه، دو بُرد یمانی را از غنایم برای خود برمیدارد.
هرمز همهی این داستانها را از کسان پیرامون خود میشنود و به بدگویی آنها اهمیت میدهد و به جای ارج نهادن به سپهدار ایران که چنان پیروزی بزرگی را به ارمغان آورده است و بهجای آنکه بهسادگی از خطاهای او چشم بپوشد، به «پرموده» ارج و بهای فراوان میدهد و به او اعتماد میکند و برای بهرام لباس زنانه و دوک نخریسی میفرستد که باعث دلخوری و آزردگی بهرام میشود. که این، باعث میشود بهرام در برابر هرمز اقدام نموده و ادعای پادشاهی کند.
به خاقان چنین گفت گر عهد من / پذیری بیابی بر آن شهد من
نشسته بیازید و دستش گرفت / ازو ماند پرموده اندر شگفت
بدو گفت سوگند را تازه کن / همه کار بر دیگر اندازه کن
که چون بازگردی نپیچی ز من / که از نامداران این انجمن
اکنون گزارشهای «آرتور کریستن سن» و «عبدالعظیم رضایی» و ویکیپدیا و … در این باره:
پس از مرگ «خسروانوشیروان»، پسرش هرمزد نامور به «هرمزد چهارم» بر تخت نشست. (۵۷۹ میلادی) هرمزد در آغاز پادشاهی وعده داد که از روش پدر در اداره امور ملک پیروی کند و افزون بر فرمانروایی همراه با داد، مانند او بر بزرگان و روحانیان مسلط باشد. اما از آنجا که کمتر پایبند احتیاط و یا ملزم به عدل و داد بود، خود را در میان مشکلاتی گرفتار کرد که از یکسو بزرگان و روحانیان قرار داشت و از سویی دیگر، مردمی بود که بر آنها ستم روا میشد. خاقان ترک(:خاقان چین) با آگاهی از رنجش مردم از یکسو و کار بسیار هرمزد از سوی دیگر، فرصت را مغتنم شمرده و هجوم خویش را آغاز کرد. این امر موقعیت « هرمزد چهارم» را سخت به خطر افکند.
کارآمدترین سرداران ایران «وهرام»، نامور به «چوبین»، از مردم ری، پسر «وهرام گشنسپ»، از دودمان «مهران» بود. فرماندهی قادر و محبوب سربازان خویش، و پر از غرور و ادعا بود و از اینرو شبیه بزرگان روزگار ملوکالطوایفی قدیم بهشمار میآمد. او توانست، بر طایفههای مهاجم مرزهای شمال و شرق پیروز شود و ترکان را شکست دهد.(۱)
پسر خاقان را اسیر کرده و غنیمتهای بسیاری بدست آورد. میگویند غنیمتها، بهاندازهای بالا بود که برای بردن آنها، ۲۵۶ شتر نیاز بود. در این نبرد خاقان ترک از پیلان و شیران جنگی بهره برد. اما تیراندازی تیراندازان ایرانی به اندازهایی شدید بود که پیلان و شیران را رم داده، آنها را در میان سپاه ترکان انداخت و سردار ایرانی با بهره از اغتشاش و اضطرابی که در دشمن افتاده بود، شکست سختی بر آنان آورد، چنانکه ترکان پذیرفتند که سالانه مبلغی بهعنوان باج به ایران بپردازند.(۵۸۸ میلادی)(۲)
اما پیروزی «بهرام» در نبرد با ترکان، «هرمزد» را نگران ساخت. پس بیدرنگ او را برای گرفتن «لازیکا» فرستاد. اما در جنگی که بین ایرانیان و رومیان درگرفت، پیروزی از آن رومیان بود. «هرمزد» که در آتش کینه و حسد میسوخت، بهجای گسیل نیروی کمکی, دوک نخریسی و جامهی زنان برای وی فرستاد و بدینوسیله او را سرزنش کرد و کوچک شمرد. سپاهیان ایرانی از رفتار «هرمزد »نسبت به سردار رشید خود خشمگین شده با نیروی ایرانی که در میانرودان به نبرد سرگرم بود، دست اتحاد دادند و برای انتقام از هرمزد، رهسپار «تیسفون» شدند. هرمزد سپاهی به مقابله فرستاد، اما آنها نیز به قوای متحد یادشده پیوستند. هنگامیکه این خبر به پایتخت رسید، مردم نیز سر به شورش برداشتند.(۱و۲)
«وستهم» که از دودمان بزرگ «اسپاهبدان» بود و خویشاوند خانواده سلطنتی بهشمار میرفت(خال «خسرو دوم» بود) توانست که برادر خود «وندوی»(بندوی) را از زندان پادشاه بیرون کشد. دو برادر به کاخ پادشاهی درآمدند و هرمزد را برکنار کرده، به زندان افکنده و کور کردند و پسرش «خسرو دوم» را که پس از آن نامور به «ابرویز»(یعنی مظفر) شد، به فرمانروایی برگزیدند. اما «وهرام چوبین» نمیخواست که به فرمان پادشاه جدید درآید. زیراکه خود سودای پادشاهی داشت. دودمان «مهران» مدعی بودند که از نسل ملوک اشکانی هستند. وهرام، در خواستهی خود پافشاری نمود. در تاریخ ساسانیان چنین ادعایی تازگی داشت. از آنجا که سپاه وهرام نیرومند بود، خسرو رو به هزیمت نهاد. وهرام پیروزمندانه به پایتخت درآمد و بااینکه گروهی از بزرگان، بهدست خود تاج برسر گذاشت و به نام خود سکه زد. در این هنگام خسرو از مرز روم گذشته و به پناه امپراتور «موریکیوس» درآمد.(۱)
روحانیان و بخشی از بزرگان با بهرام چوبین مخالفت داشتند وتحمل پادشاهی او را که از میان خودشان برخاسته بود، نمیکردند. ولی از باور توده ایرانیان، یعنی طبقات عامه، آگاهی نداریم. یهود «وهرام» را حامی ونگهبان خود شمرده، او را به مال یاری میرساند.(۱)
«وندوی» که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان وهرام شد. این زدوبند به جایی نرسید و روسای شورشیان را کشتند. «وندوی» به آذربایجان گریخت و نزد برادر خود «وستهم» شد، که به یاری «خسرو پرویز» شتافته بود. قیصر «موریکیوس»، «خسرو» را با سپاهی یاری کرد، بهشرط آنکه شهرهای «دارا» و «مایفرقط»(میافارقین) را که رومیان در جنگ گرفته بودند، به روم واگذارد. این پیشآمد به نتیجه مطلوب پایان یافت. بسیاری از بزرگان هواخواه وهرام، او را ترک کردند. پس از جنگهای خونین، سپاه روم و ارامنه اتباع موشل و ایرانیانی که به خسرو پیوسته بودند، «وهرام» را در نزدیکی «گنزک آذربایجان» از بین بردند. وهرام به ترکان پناه برد و در «بلخ»، بیاسود و در آن شهر چندی بعد ظاهرا به تحریک خسرو کشته شد. سرگذشت پرحادثه «وهرام چوبین» در اندیشهی ایرانیان تاثیری قوی کرده است و بهوجود آورندهی افسانه شیرینی به زبان پهلوی شده است که، مطالب آن را تاریخنگاران عرب و ایران، به ویژه فردوسی، در کتابهای خویش آوردهاند. نویسندهی گمنام این داستان توانسته است که، سرگذشت آن سردار بزرگ ناکام را، مجسم کند. بنابر گفتهی او «وهرام» نه تنها در لشکرستانی از قهرمانان مشهور بهشمار میآمده بلکه در ویژگیهای مردانه شایسته دارای جایگاهی والا بوده است.(۱)
اختلاف نظر فردوسی و تاریخنگاران یاد شده، در این است که به گفتهی فردوسی، «بهرام چوبین» با رومیان جنگ نمیکند، درحالیکه آن دو بر این باورند که بهرام چوبین پس از پیروزی بر خاقان از سوی هرمز به جنگ روم فرستاده میشود و پس از شکست از روم، برای او دوکدان و جامه زنانه میفرستد و باعث خشم او میشود.
اختلاف دیدگاه دیگر، این است که فردوسی، بهرام را از تبار «مهران» نمیداند و میگوید که مهران بهدلیل آگاهی از یکسری از پیشگوییها بهرام را به هرمز میشناساند.
نکتهی جالب دیگر آنکه که «کریستنسن» در جملهای اشاره به آن دارد که بهرام چوبین از یهودیان کمک دریافت میکرده است. روشن نیست که این آگاهی دقیق و روشن را از کجا آورده شده است. درحالیکه بر همگان روشن است که فرزانهی توس به سرچشمههای بیشتر و درستتری دسترسی داشته است.
رخدادهای پس از این کموبیش با هم یکی است. بهگونهای که بهرام سکه میزند، اما به نام خسرو پرویز پسر هرمز که این باعث نگرانی هرمز میشود و برآن میشود که خسرو پرویز را بکشد که خسرو میگریزد. هرمز همهی داییها و اقوام مادری خسرو را به زندان میافکند و هواداران خسرو پرویز با او همپیمان میشوند. داییهای خسرو از زندان آزاد شده و هرمز را نابینا میکنند و خسرو پرویز بر تخت مینشیند و بهرام را نیز به زیر میآورد.
یارینامه:
۱٫ ایران در زمان ساسانیان- آرتور کریستینسن. ترجمه رشید یاسمی. تهران: انتشارات صدای معاصر
۲٫ تاریخ دههزار ساله ایران- عبدالعظیم رضایی. تهران: انتشارات اقبال
۳٫ شاهنامه فردوسی